سبحانک یا لا اله الا انت ...
شب 19 رمضان .روبروی مسجد امام حسن مجتبی ساعت یکربع به هفت .
اون چیزی رو که می بینم باورم نمیشه.مرتضی مرتضی مرتضی بازم عقب موندی .جمعیت رو نمیتونم تخمین بزنم .همه جور آدم همه جور قیافه.ریشو و حزب اللهی / موهای بزک کرده و ریشای لیزری / ... همه جور.انگار بعضی موقها آدم باید واقعا بفهمه که عقبه حتی از اون کسایی که فکر میکرد شاید هیچی رو و هیچ کسو ندارن.
چقدر جوان .. چقدر بچه های کم سن !! دلم گرم شد .از اونور هم بهم گفتن که چقدر خانمها با قیافه های آنچنانی اومدن بهم به شوخی گفتن بعضی از این خانم هیئتی ها از لج قیافه بعضی از این خانمها جوری نشستن که جایی برای نشستن اونا نباشه !
اما چیزی که هیج وقت برای آدمای خدا کم نیست جاست.یه وجب جا برای گریه کردن و خدا خدا کردن.قیافه هایی دیدم که اگه برات تعریف کنم خندت میگیره.میدونی خداجون بهت حسودیم شد به خودت !
عجب شباییه شبای احیا آدم سبک میشه اونقدر که دلش میخواد و دلش میاد همونجا چشاشو بزاره رو هم و بره.تا دیگه فرصت معصیت نداشته باشه
چون ورع داشتن چیزی نیست که همه داشته باشن.
دلم میخواد همونطور که صوت ملکوتی سبحانک یا لا اله الا انت تو فضای مسجد میپیچه و گوش نوازش میده چشمام رو ببندم و برم .. قبولم نداری آخه ؟
خودت مهلتم میدی خودت نفسمو در میاری من چیکار کنم که ضعیفم ؟خدایا ببر منو ..ببر
کلمات کلیدی :